زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 9:55 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم


سلام مهمان گرامي؛
مهمان گرامي، براي مشاهده تالار با امکانات کامل ميبايست از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد


آیا میدانید؟ ایا میدانید :






تعداد بازدید 193
نویسنده پیام
admin آفلاین



ارسال‌ها : 3
عضویت: 4 /10 /1391
تشکر شده : 1
حسنک...کبری...پتروس...ریز علی.بیا تو بخند

گاو ما ما می کرد

گوسفند بع بع می کرد

سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی...؟
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.
حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.
او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ
به تن می کند.
او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات
جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست .
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد،
کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.
کبری
تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند
چون او با پتروس چت می کرد.
پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود وچت می کرد.
پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او
درد می.کرد چون زیاد چت کرده بود.
او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند.
پتروس در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار
به آن سرزمین برود.
اما کوه روی ریل ریزش کرده بود.
ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت.
ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد.
ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.
قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.
کبری و مسافران قطارمردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.
خانه مثل همیشه سوت و کوربود.
الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی
مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.
او حوصله ی مهمان ندارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید
چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.
اما او از چوپان دروغگو گله ندارد
چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد.
به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد...

منبع:ورود

چهارشنبه 29 مرداد 1393 - 22:45
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از admin به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara &



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :


تماس با ما | حسنک...کبری...پتروس...ریز علی.بیا تو بخند | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS